در ابهام

دیگه ابهام مهم نیست. هر چی خدا بخواد همون میشه. من راضیم.

در ابهام

دیگه ابهام مهم نیست. هر چی خدا بخواد همون میشه. من راضیم.

637

بعضی روزا یه جورین... وقتی کلیت اتفاقهای اونروز رو مرور می کنی چیز خاصی نمی بینی... یه روزین مثل بقیه روزا ولی برای خود آدم خیلی فرق دارن... حتی منجر میشن به اینکه تصمیمی رو بگیری که تا اون روز برات انجامش غیرممکن به نظر می رسید...

به هیچ عنوان قضاوت و احساسات خودم رو تو نوشتن دخالت نمیدم... فقط می نویسم... 


شنبه صبح تو گروه پیام داد که شروع کلاس از ساعت سه بعدازظهر... و ادامه داد که از روند کلاس آنلاین خیلی راضی هستم و فکر نمی کردم اینقدر بازدهی داشته باشه و شاید بعدها تصمیم گرفتم که کلا کلاسها رو آنلاین برگزار کنم البته به شرطی که همه راضی باشن... و گفت ساعت دو همه فایلهاشونو بفرستن تا چک کنم...


من سرکار بودم... پنج دقیقه به دو فایلم رو فرستادم و ساعت دو هم از دفتر رفتم بیرون... برخلاف همیشه نت گوشیمو وصل کردم تو راه برگشت و دیدم دو و ده دقیقه جواب داد که خوبه فقط فلان نکته رو رعایت کن و یه بیت دیگه بخون و ساعت چهار برام بفرست... به  عمد سر یه چهارراه شلوغ وایسادم و ویس دادم که باشه چشم من الان بیرونم، به محض اینکه رسیدم خونه شروع می کنم و می فرستم فقط ممکنه دیرتر بشه... گفت اوکی...


همش فکر می کردم با اصرارهای بی نتیجه هفته قبلش دیگه اصراری برای تماس تصویری نداشته باشه...

خونه که رسیدم با آرامش کارامو انجام دادم و کم کم وقتی دیدم بقیه بیدار شدن شروع کردم گرم کردن و بعدم تمرین... و کم کم فایلا رو براش ارسال می کردم... و اونم جواب میداد، بماند که طبق معمولِ این یک ماه و نیم ایراد اصلی که می گیره جایگاه صدامه...

یه دفعه بین ویسهاش گفت تصویری میشه تماس گرفت؟

این یه دفعه ای گفتنش چون برخلاف تصورم بود یهو بهم استرس شدیدی وارد کرد!... منم ویس فرستادم و کامل جریانو براش توضیح دادم که الان مشکلی نیست و می تونم تماس بگیرم اما محیط تمرینم (کمد) حتی با اینکه چراغ آوردم و تست کردم مناسب تماس تصویری نیست... انگار نه انگار این حرفو زدم، بلافاصله ویدیوکال کرد... و عجیب بود که وصل کردم و نشد! خودمم گرفتمش و نشد! نوشت چرا نمیشه اخه؟! گفتم نمی دونم! من چند بار تست کردم و مشکلی نبود! الان رو خط بهتون زنگ میزنم... اینو گفتم و زنگ زدم... وقتی جواب داد گفت بفرمایید... منم شروع کردم حرف زدن... بعد از چند جمله گفت شما؟ اِ خانم سین شما هستید؟ به روی خودم نیاوردم این رفتارشو و گفتم بله و ادامه دادم... گفت فلان ف.یل.تر.شک.نو نصب کن و تماس بگیر... نصب کردم و تماس گرفتم و بالاخره بعد از دو هفته شد! من تو تاریکی مطلق کمد بودم و اون فقط سیاهی میدید... گفت: کوشی؟ تو کمدی؟ گفتم بله من که شرایط رو بهتون گفتم... ( اینو بگم که تو اون لحظه به هیچ عنوان نه تمایلی برای برقراری تماس تصویری داشتم نه توانش رو... بیشتر از این نمی تونم توضیح بدم...) بهش گفتم من می بینمتون شما بگید... شروع کرد توضیح دادن و بعد گفت بخون... خوندم و گفت آهان! خیلی خوب بود که! پس مشکل ضبط داری... گفتم بله اینو که می دونستیم... مربوط به الانم نیست... محیط تمرین من یه فضای نیم متر در یک متره و قطعا صدای مناسبی ضبط نمیشه... ایام عید هم که ویس می فرستادیم و کلاس نبود همینجوری بود... گفت خوب یه کم برو بیرون بخون ببینم چه جوریه... گفتم نمی تونم... گفت چرا؟ گفتم برای اینکه بیرون بقیه هستن... گفت بقیه کین؟ گفتم بقیه دیگه، اهالی خونه... گفت حالا چند ثانیه برو... گفتم نمیشه... گفت یه کم فقط... چند ثانیه! گفتم نمیشه... 

اصرارهای بی موردش معذبم کرده بود... داشتم خورد میشدم... تحت فشار شدیدی بودم... انگار همه ی سیاهی و تاریکی کمد منو داشت می بلعید و در خودش فرو می برد... وقتی در مقابل اون همه اصرار فقط از من جواب منفی شنید گفت خوب پس برای ضبط جای گوشیتو عوض کن... مثلا بذار پشت سرت... ضبط کن بفرست... همین کارو کردم... ویسو شنید  گفت آهان! آره خیلی خوب شد! برای هفته بعد مجدد همینو بخون و مرور دستگاه قبلی... ( این ویس یا خوندنم موقع برقراری تماس هم تو کمد بود با همون شرایط... چطور اینا خوب شدن ولی وقتای دیگه خوب نیست؟!)

گفتم باشه...

از کمد اومدم بیرون ولی همه تنم کوفته بود... کمرم درد می کرد... پاهام بی جون شده بود... صورتمو تو آینه دیدم... انگار مصیبت بزرگی سرم اومده باشه و غم بزرگی تو دلم نشسته باشه...

حال غریبی داشتم... شاید هفته های قبل اصرارش تا حدی برام خوشایند بود و قلقلکم می داد... اما اینبار اونم با توام شدنش با اون مدل حرف زدن موقع تماس دیگه حس خوبی بهم نمیداد...

سرم پر از فکر بود... می دونستم حالم جوریه که می خوام تصمیم مهمی بگیرم...

یکی دو ساعت بعدش بهش پیام دادم که با توجه به شرایطی که دیدید و وضعیت ضبط صدا به نظرتون کلاس آنلاین و غیرحضوری برای من فایده داره؟ گفت صددرصد! شک نکن سین! یه مدت کوتاه دیگه تحمل کن درست میشه... گفتم امیدوارم ایشالا ولی من همه وقتم رو دارم می ذارم رو درست کردن مشکلی که مشکل صدام نیست! گفت درسته ولی باید ضبط صدا رو درست کنی راه نداره(خنده) گفتم باشه(خنده)


همون شب تصمیم گرفتم شنبه دیگه کلاس رو شرکت نکنم... بین هفته هم ویس نمی فرستم... از این همه فشاری که الکی دارم تحمل می کنم خسته شدم... رو صدام کار کنم چون شرایط ضبط مناسب نیست؟! این به تمرین کردن من بر می گرده؟ با چی، چی رو درست کنم؟

قطعا هفته بعد شرکت نمی کنم... و شاید هفته بعدترش...

حال بی نهایت بدی دارم.... قابل توصیف نیست...

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد