در ابهام

دیگه ابهام مهم نیست. هر چی خدا بخواد همون میشه. من راضیم.

در ابهام

دیگه ابهام مهم نیست. هر چی خدا بخواد همون میشه. من راضیم.

577

از این وضع خسته شدم... به هیچ وجه دلم نمی خواد ادامه ش بدم... این انتظار دائمی دیگه رمقی برام نذاشته... درسته حس خوبیه، درسته انگیزه میده بهم، درسته رنگ داده به روزای زندگیم اما فرسوده م کرده... خسته شدم...
نمی خوام چند سال دیگه از عمرم رو هدر بدم به امید کسی که شرایطش فوق العاده خاصه و احتمال رسیدن بهش با توجه به این شرایط خیلی خیلی کمه... از اختلافات زیاد خانوادگی و فرهنگی که بگذریم، سن مشکلیه که هر کسی باهاش کنار نمیاد...
خدایا من بد... من خیلی خیلی بد... تو که خوبی نذار باز غرق شم... دیگه وقت این چیزا نیست برای من... 
ازت می خوام اگه نگاهی می خوای به حالم بکنی منو از این شرایط خلاص کن... اگر قرار نیست اتفاقی بیفته و چیزی نیست از سرم بندازش... نمی گم در نظرم بدش کن چون اون وقت کلاس رفتن مثل گذشته ها برام سخت میشه... فقط منو بهش سرد کن که اینقدر همه چیزو بزرگ نکنم... مثل بچه ادم برم و بیام و حسم بهش بره... خدایا این وضع خیلی تحملش سخته برام...
خودت کمکم کن...
نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد