در ابهام

دیگه ابهام مهم نیست. هر چی خدا بخواد همون میشه. من راضیم.

در ابهام

دیگه ابهام مهم نیست. هر چی خدا بخواد همون میشه. من راضیم.

513

در کمال ناباوری آقای میم مدرکم رو فرستاد! یعنی عکسش رو برام فرستاد و بهش گفتم اگه میشه برام پستش کنید که منشی اموزشگاهشون همون موقع زنگ زد و ادرس گرفت  ازم و قرار شد برام پست کنه... باورم نمیشه! درسته همین الانشم خیلی اذیت کرد تا انجامش داد ولی فکر می کردم بیشتر از این طولش بده و اذیت کنه... باورم نمیشه کسی که این وبلاگ بهانه ساختنش بود و مدتها همه ی روح من رو مال خودش کرده بود الان برام شده غریبه ای که با کلی برنامه ریزی باید مدرکم رو ازش بگیرم... منی که به قول خودش اولین فارغ التحصیلش بودم تو کل ایران... و اونشب چه شبی بود... اون همه پیاده روی... برای من همه ی دنیا بود... تو یه شهر غریب... من و اون دوشادوش تو خیابونهای قشنگِ اونشب... هیچکس نمی تونه حال من رو درک کنه... سبک سبک داشتم با کسی که اروم اروم با کاراش و رفتار و حرکات و لحن کلامش درونم نفوذ کرده بود قدم میزدم... کلی پیاده رفتیم... تو اون خیابونای سنگفرشی قشنگ با اون کافه های بی نظیر و رویایی... بعدش با هم سوار تاکسی شدیم... و منو رسوند تا سر خیابونی که دیگه مسیرمون از هم جدا میشد... اون می رفت خونه و من می رفتم سوغات بخرم و بعدم برم ترمینال... لحظه آخر روبروم ایستاد و گفت مراقب خودت باش... آیت الکرسی بخون و برو... و برام این حرفش یه دنیا بود... و حتی ترمینال هم که رسیدم خوشیمو تکمیل کرد و باز زنگ زد ببینه کجام و رسیدم یا نه؟... اونوقت چرا گردش زمونه باید طوری بشه که همه چی تموم شه و بعد از چند سال بخوام با کلی فیلم بازی کردن راضیش کنم مدرکمو بده... خدایا به خودت قسم نمی فهمم....


امروز چله تموم شد و زنگ زدم آقاهه... گفت شکرخدا مشکلت حل شده و همه چی رفع شده! جوریه که نمی تونم درست و غلط حرفشو بفهمم... بهش گفتم من حال روحیم اصلا خوب نیست چطور میگید حل شده؟ گفت بار مشکلات خانواده و این مدت هست که هنوز رو دوشت سنگینی می کنه... یه ذکر دیگه گفت و گفت خیلی خیلی زود اینم رفع میشه و اثراتش رو می بینی و از حالت بهم خبر بده... 


تو گروه یه مطلب عمیق عرفانی گذاشته! خدایی موندم کدوم یک از بچه ها رو در این حد از فهم و درک دیده که این کارو کرده...خود من کلی خوندمش تا اروم اروم فهمیدمش...


خدایا خودت یه صفحه سفید و روشن و پرامید از زندگی روبروم باز کن... دیگه نمیخوام ردی از گذشته ببینم...

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد