در ابهام

دیگه ابهام مهم نیست. هر چی خدا بخواد همون میشه. من راضیم.

در ابهام

دیگه ابهام مهم نیست. هر چی خدا بخواد همون میشه. من راضیم.

500

مشکل چشمام هنوز حل نشده و دیروز برای چهارمین بار رفتم دکتر! تا الان حدود چهارصد تومن خرج برداشته و هنوزم مطمئن نیستم که خوب بشه. دکترها همشون کاسب کار شدن و در کنار داروی اصلی کلی بهت داروی خارجی گرون و بی خود می ندازن که چاره ای هم نداری و مجبوری بخری. راستش ترسیدم هرکدومو نخرم خوب نشم و بعد بگن اگه همون یکی رو استفاده می کردی خوب میشدی... خدارو هزار بار شکر که مشکل لاینحل و درد بی درمونی نیست. شکر...

خیلی بده که تو بعضی از مسائل مثل شناخت احساس واقعی آدما هیچ راه شناخت قطعی وجود نداره و آدم همش حیرون و سرگردونه و به در بسته می کوبه... مخصوصا در مورد من که بارها پیش اومده مشکل فقط شناخت و درک من نبوده و سوژه های من باورهای دیگران رو هم به چالش کشیدن... این مورد اخیر هم که خودم موندم توش چرا اینقدر بهش حساس شدم... شاید تو زمان بدی بود یا شایدم زمان خوبی... به هر حال این یک ماه فاصله فقط سردرگمیهامو بیشتر کرد و ذهنم رو درگیرتر کرد... اون هر کی و هر چی که باشه مردی هست که دوست دارم مورد توجهش  باشم و تا این حدش خیلی چیزا برام مهم نیست... اما خوب اینم می دونم که اگر اینجوری باشه تا این حد نمی مونه و بعد از اونه که مشکلات بروز پیدا می کنه... بعد اینش از همه بدتره که آدم مرحله به مرحله با ذهنش پیش میره ولی هنوز به پایه اولیه خیالپردازیهاش هم مطمئن نیست و ممکنه اصلا هیچی نباشه...

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد