در ابهام

دیگه ابهام مهم نیست. هر چی خدا بخواد همون میشه. من راضیم.

در ابهام

دیگه ابهام مهم نیست. هر چی خدا بخواد همون میشه. من راضیم.

423

* پریشب خیلی داغون بودم. قبل از خواب بعد از مدتها هندزفری گذاشتم تو گوشم و چند تا آهنگ گوش کردم. بعضی وقتا حال آدم یه جوری بده که فقط خودش می دونه و خودش. صبح که بیدار شدم اولش متوجه نشدم ولی وقتی از تختم اومدم پایین دیدم سرگیجه بدی دارم. خیلی بد. تا حالا اینجوری نشده بودم. برای راه رفتن تعادل نداشتم. گفتم شاید یهویی از جام بلند شدم و برای این سرم گیج میره. اما یه کم هم گذشت تغییری نکردم. تازه بدتر هم میشدم. کیک و چایی خوردم و رفتم آماده شم برای سرکار رفتن که دیدم اصلا نمیشه! ترسم از این بود که راه بیفتم و بیام تو خیابون و زمین بخورم. هر لحظه هم بدتر میشدم. جوری که واقعا ایستادن برام سخت شده بود. منتظر موندم بابا بیدار شدن و بهشون گفتم نمی تونم برم سرکار. بعدم اس ام اس دادم به بچه ها و گفتم نمی تونم بیام. وقتی برگشتم تو تختم نمی تونستم بخوابم. کافی بود چشمام یه کم بچرخه، سرم صد برابرش می چرخید. به زور خوابیدم. اما خوابیدما! ده بود که بیدار شدم. ولی دیگه اثری از سرگیجه نبود.
نزدیکای ظهر امید زنگ زد و حالمو پرسید. تا اون لحظه بهش فکر نکرده بودم. امید گفت شاید از فشارته. تازه یاد شب قبلش افتادم...

* دیشب هم خوب نبود. بابا یه حرف جدید پیش کشیدن که باز مثل همیشه همه ی جو خونه به هم ریخت. یعنی اوضاع از اونی که هست بدتر شد. دیگه نمی دونم باید چیکار کنم. یعنی نمی دونیم باید چیکار کنیم. من و مامان و اح.... امی... و بابا که هیچ کدوم کوتاه نمیان و اصلا به فکر بقیه نیستن که با این حماقتهاشون دارن چه بلایی سر زندگیمون میارن. خسته شدم دیگه از دستشون. این لج و لجبازیهاشون تمومی نداره. روز به روزم بدتر میشه. به خودم می گفتم کاش کسایی که نفرینمون کردن حالمونو می دیدن که حداقل دلشون خوش شه و دست از عداوت بیهوده شون بردارن. کاش یه جای زندگیمون می تونستم نقطه ای رو پیدا کنم که در حق کسی بدی کرده باشیم. که حداقل بگم عقوبت اوناست. می دونم چشم بد و دعای بده که هیچی درست نمیشه. اما چیکارش میشه کرد؟ لعنت به ذات پستشون...

* تصمیم گرفتم برم کلینیک. حداقل برم ببینم میشه کاری کرد یا نه. اینکه بخوام ادامه بدم یا نه تصمیم بعدیه. بیشتر کنجکاوم بدونم این خانوم دکتر اصلا می تونه علت رو تشخیص بده یا نه. شاید یه چیزیه که تا حالا هیچ کدوممون بهش فکر هم نکردیم. یعنی ممکنه چیزی باشه که بشه حلش کرد؟ من که بعید می دونم. یعنی برام یه چیز غیرممکنه. اما میرم ببینم چی میگه...

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد