در ابهام

دیگه ابهام مهم نیست. هر چی خدا بخواد همون میشه. من راضیم.

در ابهام

دیگه ابهام مهم نیست. هر چی خدا بخواد همون میشه. من راضیم.

375

دیشب خواب جالبی دیدم.
رفته بودم آموزشگاه. فضاش خیلی بزرگ شده بود. با صم. کلاس داشتم و اونم زود اومده بود. اما صلا. انگار اصلا حواسش نبود که من کلاس دارم و خیلی ریلکس با همون لحن همیشه آروم و ملایمش حرف میزد. بعدش چند تا مداد نوکی گرفت جلوم و خودش یه سفیدشو بهم داد. یادم افتاد که خودم یه مداد نوکی سفید داشتم و از طرفی به نظر میومد مداده کهنه و کثیفه. خوشم نیومد. انگار متوجه شد که برام عوضش کرد و یه نو قرمزشو بهم داد. صم. هم روش نمیشد بگه که کلاس داره و هی این پا اون پا میشد.
امروز خوندم دیدم خواب قلم و مداد خیلی خوبه.

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد