در ابهام

دیگه ابهام مهم نیست. هر چی خدا بخواد همون میشه. من راضیم.

در ابهام

دیگه ابهام مهم نیست. هر چی خدا بخواد همون میشه. من راضیم.

230

و من را یکبار دیگر به خودم می آورد دخترک پانزده ساله شمس الدین وزیر در داستان هزارویک شب آن هنگام که پدر را مستاصل میابد و می گوید بر خدا توکل کن و به درگاه او دعا کن... آن زمانی که کار را از دست رفته می بیند و راهها را بسته...
توکل یعنی همین... یعنی همینجا...

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد