و من را یکبار دیگر به خودم می آورد دخترک پانزده ساله شمس الدین وزیر در داستان هزارویک شب آن هنگام که پدر را مستاصل میابد و می گوید بر خدا توکل کن و به درگاه او دعا کن... آن زمانی که کار را از دست رفته می بیند و راهها را بسته... توکل یعنی همین... یعنی همینجا...