در ابهام

دیگه ابهام مهم نیست. هر چی خدا بخواد همون میشه. من راضیم.

در ابهام

دیگه ابهام مهم نیست. هر چی خدا بخواد همون میشه. من راضیم.

228

کتاب هز.ار و ی.ک ش.ب رو دانلود کردم و هر وقت بیکار شدم چند صفحه شو می خونم. چقدر خوبه سر آدم با قصه گرم شه...

با میترا حرف زدم. داره برمیگرده. درسته خیلی وقته ندیدمش اما اون وقتایی که پیش هم بودیم با همه اتفاقهای بد اونروزا کنار هم بودنمون خوب بود. من از حال اونروزام می گفتم و اونم از قصه ای که با اون سفر اس.تا.نبول براش پیش اومد... قصه ای که تا مدتها اسیرش بود و می دونستم چه زجری میکشه... شرایطش از الان من خیلی سخت تر بود خیلی خیلی سخت تر...

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد