چیزی که موندنی باشه خودش می مونه. مشکل ما آدما اغلب اینه که صبر نداریم. اگه صبور باشیم با گذشت زمان که لزوما همیشه هم زیاد نیست خیلی چیزا مشخص میشه.
اما همون صبوری کردنه سخته.
این هفته دیگه زنگ نزدم بهش. امروزم کتابمو با خودم آوردم و بین کارام یه نگاهی بهش اندختم تا حرکات مورد نیاز هنرجومو پیدا کنم. بارها اینجوری تلاش کردم ولی فقط کافیه موردی پیش بیاد که یا من زنگ بزنم یا اون. نمی گم درگیر میشم، نه! مساله رفتار اونه که باز این سوالو تو ذهنم میاره که آخه چرا؟
من از اینکه سنگ صبور باشم از اینکه فقط باهام درددل کنن از اینکه به چشم یه محرم راز بهم نگاه کنن خسته میشم. چون خودمم مشکل دارم خودمم دوست دارم با یکی حرف بزنم که متاسفانه پیدا نمی کنم. نمی دونم چرا بقیه بلد نیستن به حرف آدم گوش کنن!
دو روزه دارم خون دماغ میشم.