در ابهام

دیگه ابهام مهم نیست. هر چی خدا بخواد همون میشه. من راضیم.

در ابهام

دیگه ابهام مهم نیست. هر چی خدا بخواد همون میشه. من راضیم.

210

امروز می خوام یه چیزایی رو با خودم مرور کنم که یادم نره.
دفعه قبل من خودمو خیلی کوچیک کردم. کوچیک کردم که بشم در حد اون نامرد. خودمو پایین آوردم که در حد اون بشم و اشتباه کردم، چون نه خودم بودم و نه اون چیزی که می خواستم برای اون بسازم. چون دیگه از یه حدی نتونستم برم پایین تر. از یه حدی نتونستم پست تر بشم.
اما اینبار من خودمم. از اولم خودم بودم. حتی بعدشم که دلم رفت خودم بودم. حتی الانم که برگشتم خودمم. شاید همین خودم بودنا باعث شد تویی که سرت به تنت می ارزید منو ببینی. ببینی و بشناسی و ...
حتی اگه بیشترم اسیر می شدم بازم اینبار خودم بودم. می خواستم که خودم باشم. حتی برای تویی که کوچیک نیستی هم نمی خوام کوچیک بشم. همینه که الان برمیگردی سمتم. همینه که اگر من هم عقب بکشم تو میای جلو... دنبال نتیجه ش نیستم فقط چون می دونم کارم درسته انجامش می دم.

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد