در ابهام

دیگه ابهام مهم نیست. هر چی خدا بخواد همون میشه. من راضیم.

در ابهام

دیگه ابهام مهم نیست. هر چی خدا بخواد همون میشه. من راضیم.

179

اوایل می دیدم اما باورم نمیشد... همه ی باورهامو کشته بودن... من باور نمی کردم و حقیقت جلوم می رقصید تا خودشو نشونم بده...
اما پشت اون لباس قشنگش یه تن زخمی داشت که تا بهش نگاه کردم نشونم داد... حقیقت اینبار با من صادق بود...

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد