در ابهام

دیگه ابهام مهم نیست. هر چی خدا بخواد همون میشه. من راضیم.

در ابهام

دیگه ابهام مهم نیست. هر چی خدا بخواد همون میشه. من راضیم.

106

خانم سین به مشاورش می گفت شاید باید به آقای میم حق بدهد... حق بدهد چون ظاهر خانم سین آنقدر سرد است که هیچ نشانی از آتش درونش ندارد... کسی باور نمی کند خانم سین اینقدر احساس داشته باشد... مشاورش گفت چرا این طوری فکر می کنی!... چهره ی خانم سین فقط آرامش و احساس را به آدمها منتقل می کند... خانم سین برای مردها خیلی آرامش بخش است... بهشان اطمینان میدهد... آرامشان می کند...

خانم سین آخرش می رسد به همان حرف مشاورش که تو با آدمهای مناسب در زمان مناسب آشنا نمی شوی...


خانم سین مدام با خودش کلنجار می رود. خانم سین آخرش باز هم می رسد به حرف مشاورش که گفت هر کاری می خواهی بکن... تو نباید اذیت شوی... این را بدان هر اتفاقی بیفتد تو نباید اذیت شوی... تو جای زخم دیگری را نداری...

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد