وبلاگ قبلیمو با کلی دوست و مخاطب ول کردم و اومدم اینجا. اونجا رو تعطیل نکردم و هنوز گهگاهی می نویسم اما به یه خلوت نیاز داشتم. یه جایی که بتونم راحت باشم. بعد از تجربه ی بد گذشته م حتی خودمم فکر نمی کردم دیگه روزی برسه که درگیر یه ماجرای دیگه بشم.
این روزا حال درونیم اصلا خوب نیست. دیشب که حس می کردم دستام بی حس شده و پاهام جون نداره. سخت هم خوابم می برد. بعدشم که باز کلی خواب چرت و پرت دیدم. برای نماز صبح که بیدار شدم همه ی تنم خیس بود! چند روزه چون حالم اینجوریه و خوابم خوب نیست همه ی روز خسته م. خونه که میرسم کار دیگه نمی تونم انجام بدم. دوشبه اصلا ساز نزدم. نه اینکه وقت نداشته باشما! وقت هست اما سر درد و خستگی اجازه نمیده کاری بکنم.
بازم می گم خدایا شکرت. همیشه از این بدتر هم می تونه باشه.