در ابهام

دیگه ابهام مهم نیست. هر چی خدا بخواد همون میشه. من راضیم.

در ابهام

دیگه ابهام مهم نیست. هر چی خدا بخواد همون میشه. من راضیم.

21

خانم سین برای خودش آدم عجیبی ست! خانم سین یک کارهایی تا الان نکرده که هر بچه دبستانی این روزها انجام می دهد. خانم سین حتی به شهادت آن نامردی که آن همه زجرش داد آدم خاصی ست. آدمی که با آن همه احساس قلنبه شده خیلی خوددار است و شاید، شاید که نه! قطعا به نظر می آید با یک تکه سنگ در دل بیابان هیچ فرقی ندارد.خانم سین هیچ وقت دلش نمی خواهد خودش را به کسی تحمیل کند. خانم سین آنقدر جوانب هر مساله ای را می سنجد که خودش آن وسط له میشود و پرت میشود یک گوشه. خانم سین بیچاره آنقدر سکوت می کند که شاید خیلی از آتشها را هم خاموش کند. خر که نیست! می فهمد احساس یک مرد را. آن هم نه به تجربه، به حکم غریزه! خانم سین هنوز هم یک چیزهایی را باور دارد عمیقاً، حتی اگر دیگران ازش گذشته باشند و یا یادشان رفته باشد. خانم سین معنی نگاهها را می فهمد. خانم سین لرزش صدای یک مرد را می فهمد. خانم سین نگاههای معنی دار را می فهمد. اما حالا جریان چیست که هیچ کدام عاقبتی ندارد، این را نمی داند!
خانم سین نه روانشناس است نه تحلیل گر رفتار اما به نظرش شاید یک زن با هزار کمبود توی زندگی بتواند مخفی کاری کند و به قول معروف دم نزند و تازه همه چیز را هم عادی جلوه دهد اما یک مرد هیچوقت نمی تواند! به نظر خانم سین مردی که توی زندگیش مشکل دارد و از حمایت زنش برخوردار نیست خیلی تابلو است. به نظر خانم سین مردها خیلی ساده تر از آنند که می نمایند. این را ماجرای قبلیش هم ثابت کرد. نظریه اش درست است. مردی که دلش گرم باشد کمتر حرف می زند... کمتر بروز می دهد... کمتر خود نمایی می کند... کمتر به دنبال ثابت کردن خودش است... اصلا شک نمی کنی که مجرد است یا متاهل! داد می زند! اما اگر شک کردی مردی تنهاست یا شریکی دارد و بعد فهمیدی تنها نیست قطعا بدان تنهاست... خانم سین چه افاضاتی می فرماید امروز...

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد