در ابهام

دیگه ابهام مهم نیست. هر چی خدا بخواد همون میشه. من راضیم.

در ابهام

دیگه ابهام مهم نیست. هر چی خدا بخواد همون میشه. من راضیم.

15


وقتی یادم میاد از تعریفهای خودش و بقیه که همه ازش می ترسن، که حتی یه بار یه پسره از استرس رو در رویی باهاش بالا آورده! که یه دختره پاهاش می لرزیده! خنده م می گیره که بعضی وقتا می ترسه وقتی باهام حرف می زنه.

خنده م می گیره وقتی مثل نظافتچی ها دولا میشه و با دستمال میز جلو من رو تمیز می کنه...

خنده م می گیره وقتی مثل گارسونا پامیشه و می گه خسته ای برم برات قهوه درست کنم... در حالی که می دونم خودش خسته تره و تا این وقت روز حتی ناهار هم نخورده...

خنده م می گیره وقتی می گه صندلیها رو می چسبونم به هم خودم میرم بیرون تا تو یه کم دراز بکشی و استراحت کنی...

خنده م می گیره وقتی دکتر سر کلاس داره حرف می زنه و اون مقابل چشم همه میره دو تا صندلی میاره و می ذاره کنار هم و بهم اشاره می کنه تا بشینم و خودش کنارم می شینه...

خنده م می گیره وقتی بین حرفای دکتر مدام در گوش من حرف می زنه و هی وسطش می گه اگه می خوای بریم سرکلاس خودمون!... وقتی می بینه با کاغذ دارم خودمو باد می زنم و آروم میگه: به خاطر بقیه نمی تونم برات کولر رو روشن کنم.

خنده م می گیره وقتی مدام زیر چشمی نگاه می کنه و تند و تند پاچه شلوارشو درست می کنه...

خنده م می گیره وقتی نگام میفته تو صورتش و می بینم صورت تازه شیو کردشو زخم کرده...

خنده م می گیره وقتی دست به سینه نشسته و نوشتن منو به اون فرمی که خودش می خواد نگاه می کنه و با لبخند پر از تحسینی می گه: تو معلم خوبی میشی، امتحانی که من از تو می گیرم با همه فرق داره...

خنده م می گیره وقتی اشاره هایی به زندگیش می کنه و با اون همه ابهت یهو دولا میشه و سرشو می گیره بین دستاش و می گه: دیگه خسته شدم! کاش همه چی تموم میشد...

خنده م می گیره وقتی میگه تو نمی فهمی! من با سیگار مدیتیشن می کنم!

خنده م می گیره وقتی میگه بریم تو حیاط و شاخه ی جوون درختو نشونم می ده و میگه: دست تو مثل این شاخه است... خیلی باید مراقب باشی...

خنده م می گیره وقتی تو اتوبوسم و زنگ می زنه و میگه کجایی؟ کی میرسی؟ رسیدی زنگ بزنا! برو رو اون نیمکتا زیر سایه درختا بشین تا خسته نشی و من خودمو برسونم...

خنده م می گیره وقتی بغض دارم و نمی شکونمش و بروز نمی دم میگه: دختر همه جا رو پر از انرژی منفی کردی! بی انصاف! 6سال با استرس زدی حالا گریه تو آوردی برای من بدبخت؟!‌ اونم فقط با یه جلسه! یــــــــه جلسه!

خنده م می گیره وقتی زنگ می زنه و می گه نکنه با من قهر کردی! نکنه از دستم ناراحتی! وقتی می گه چقدر قشنگ صحبت می کنی! وقتی زنگ می زنه با استرس می پرسه: مزاحمم؟!

خنده م می گیره وقتی زنگ می زنه و با وجودی که شماره ی ثابت و همراه هر دو براش کد می ندازه می گه یه شماره ثابت بده زنگ بزنم. وقتی می گم زیاد وقت میگیره برام فکس کنید می گه نه می خوام برات بخونمش و بعد یک ساعت تموم پشت تلفن حرف می زنه...

خنده م می گیره وقتی میگه: خواهش می کنم خواهش می کنم مراقب دستات باش!

خنده م میگیره وقتی من اشتباهی رفتم سرکلاس و اون عوضش عذرخواهی می کنه و همه ی برنامه هاشو کنسل می کنه و بدو بدو میاد سرکلاس.

خنده م می گیره وقتی می بینم اون همه ابهتشو جلو من به کل بی خیال میشه...

خنده م می گیره وقتی... وقتی... واقعا خندم م می گیره؟! نه یه وقتایی هم واقعا گریه م می گیره... که با این همه نشونه بازم تو سایه م...

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد