در ابهام

دیگه ابهام مهم نیست. هر چی خدا بخواد همون میشه. من راضیم.

در ابهام

دیگه ابهام مهم نیست. هر چی خدا بخواد همون میشه. من راضیم.

625

دیشب خواب عجیبی دیدم...


تو یه مرکز خرید بودیم با مر.یم... 

هم با مر.یم بودم هم همزمان یه فضا و مکان دیگه رو می دیدم...

می دیدم که تو خونه ی قدیمی مون هستم... همون خونه ای که من عاشقش بودم... قبل از اون اتفاقا...

بعد از یه مهمونی بزرگ بود... تو اشپزخونه من و مامان مشغول جمع و جور کردن بودیم... همه ی ظرفا رو گذاشتیم تو ماشین ظرفشویی اما یه عالمه ظرف کثیف دیگه پیدا شد... مامان خواستن ظرفا رو بشورن که نذاشتم... گفتم خودم می شورم...


با مر.یم هم بودم... هر دو جا بودم...

مرکز خرید نسبتا خلوت بود و کم نور... به مر.یم گفتم من باید برم تو تنها می مونی... زنگ بزن حس.ین بیاد پیشت... از اتاقک نگهبانی دم در زنگ زد به حس.ین... بهش اشاره کردم نگو من پیشت بودم تا معذب نباشه و راحت بیاد...

قرار شد بیاد... هنوز با مر.یم خداحافظی نکرده بودم که رسید! 


تو اشپزخونه ی خونه مون هم بودم...


وقتی اومد توجهی به م.ریم نکرد... منو که دید اومد سمت من... با لب خندون... گفت خیلی دلم می خواست ببینمت...

عجیب بود! تو همه ی عمرمون باهام اینجوری حرف نزده بود... نمی ذاشت برم... حرف پیش می کشید و منم همش این پا و اون پا می کردم که برم... همراهم اومد دم در... بیرون... تو خیابون...

بیرون هم روشن نبود... نیمه تاریک بود...

کلی هم بیرون باهام حرف زد...

تو اشپزخونه از اینور به اونور می رفتم و جمع و جور می کردم...

یه کم که گذشت داداشش اومد و با اونم یه کم حرف زدم... داداشه رفت... حسی.ن موند و حرفاش... تمومی نداشت...

اخر حرفاش وقتی داشتم می رفتم یه چیزی گفت که یادم نیست اما می دونم جمله خیلی مهمی بود... یه جمله کلیدی... یه چیزی مثل دوستت دارم یا اینکه باید بازم ببینمت... یه چیزی که بدجور به همم ریخت... ازش جدا شدم... شلوار کرم رنگش تمام مدت نظرمو جلب کرده بود...

حسی.ن و اینجور حرف زدن! بعد از بیست و دو سال! تمام این سالها بعد از خواستگاری اونسال حرفی نزده بود... حالا که زن گرفته!...

منتظر بودم ازش دور شم تا زنگ بزنم به م.ریم... ازش بپرسم که اخه ما همین دوروز پیش از حال ح.سین و زنش خبر داشتیم که خوب و خوش بودن! چی شده که حس.ین یاد من و گذشته ها کرده...

اون جمله هر چی بود نشون میداد که یه چیزی تو سرشه...