در ابهام

دیگه ابهام مهم نیست. هر چی خدا بخواد همون میشه. من راضیم.

در ابهام

دیگه ابهام مهم نیست. هر چی خدا بخواد همون میشه. من راضیم.

351

یه چیزی فهمیدم که کاملا اتفاقی پیش اومد. من هیچ وقت فکر نمی کردم که این مساله باعث اون مساله بشه و اون حسو دوست داشتم. اما انگار مقصرش خودم بودم. مقصر که نه، مسببش خودم بودم. حس خیلی بدی بود وقتی فهمیدم. یه بار دیگه خورد تو سرم حسابی.
به هر حال نمیشه با تقدیر جنگید. دیشب نامزدی مریم بود. واقعا دنیای جالبی بود. خدا به بعضیا بی اینکه انتظار زیادی بکشن خواسته هاشونو می ده. هعی روزگار... واقعا حال جنگیدن ندارم.