در ابهام

دیگه ابهام مهم نیست. هر چی خدا بخواد همون میشه. من راضیم.

در ابهام

دیگه ابهام مهم نیست. هر چی خدا بخواد همون میشه. من راضیم.

122

ازش خبری نیست و عقلم خوشحاله. کم کم حسمم خوشحاله...

121

الان آذر داشت ازم می پرسید که چه خبر از اص.فهان؟ گفتم هیچی و خداروشکر که  هیچی. گفت یعنی هیچی هیچی؟ گفتم فقط اس تبریک سال نو. همین.
یه وقتایی یه فکرایی هم به سرم می زنه و اونم این که شاید حال خوشی نداره. شاید اتفاقی افتاده. شاید نمی دونم... اما احتمالا این همه سردی و بی خیالی منو که دیده خودشو کنار کشیده. اینم خوبه. مهم نتیجه شه. مهم اینه که من با این مدت فاصله گرفتن تونستم به خودم مسلط شم و اونم تا حدی عقب نشینی کرده.
تماس آخرمون یادمه که قرار بود خبر از اون باشه و یه فایل جدید برام بفرسته که خبری نشد و منم وقتی دیدم خبری نداد ایمیلها رو بدون اون فایل جدید فرستادم که تو اصل قضیه هم تاثیری نداشت.
تو سال جدید خودمو مثل همیشه به تو می سپارم و امیدوارم هر چی به خیر و صلاحمه پیش بیاد.
امیدوارم سال خوبی برای همه باشه. امیدوارم هیچکس اسیر ابهام و سرگردونی نشه...

120

خواب دیشبو تو شرایطی دیدم که واقعا مدتیه یه جور دیگه به قضیه نگاه می کنم و یه جور دیگه فکر می کنم. شاید همین شلوغی قبل از عید و بعدم عوض شدن سال یه تحولی تو فکر و ذهنم ایجاد کرده.
خواب دیدم اص.فهان بودم. داشتم می رفتم کلاس. حالا من تو همه ی عمرم کرم پودر نداشتما! تو شهر غریب حرص می خوردم که چرا کرم پودر با خودم نبردم! رفتم یه داروخونه تا کرم پودر بخرم. یک ساعت و نیم از کلاسم گذشته بود و من هنوز آماده نبودم! کلی تو خواب حرص خوردم! اینقدر همه چی قاطی بود که نفهمیدم آخرش چی شد!

119

ز نوای سازت امشب،شده محفلی خدایی
تو صفیر عرش عشقی به زمین بگو چرایی

118

تا اینجای تعطیلات رو که به خوبی می تونم بگم هیچ کار مفیدی انجام ندادم. از قبل خیلی برای عید برنامه داشتم که یه مقدار به خودم برسم و شاد و شنگول بازی در بیارم و برم برای خودم بگردم و این چیزا که تا الان دوشیفته سرکار دید و بازدید بودم و نشد که بشه!
البته امروز عصر محکم ایستادم و گفتم من هیچ جا نمیام! به همین مناسبت همه رفتن و منو تو خونه تنها گذاشتن. از صبح هم مقدمات رو فراهم کردم و سازم رو کوک کردم اما چون تنها بودم و همه جا سکوت بود و تاریک تا هفت و نیم شب خوابیدم!!!!!!!! وقتی بیدار شدم تا مدتی فقط گیج بودم که من کجام و اینجا کجاست! خلاصه اینکه به هیچ کاری نرسیدم و یه بعدازظهر تا شب عزیز رو به راحتی از دست دادم
!