ش | ی | د | س | چ | پ | ج |
1 | 2 | |||||
3 | 4 | 5 | 6 | 7 | 8 | 9 |
10 | 11 | 12 | 13 | 14 | 15 | 16 |
17 | 18 | 19 | 20 | 21 | 22 | 23 |
24 | 25 | 26 | 27 | 28 | 29 | 30 |
قبول دارم که از کارت سر در نمیارم و نبایدم بیارم، به هر حال خدایی و صاحب اختیار همه چی... ولی من باید چیکار کنم؟ منِ سرگشته یِ پریشونِ ویرون باید چیکار کنم؟ مگه وقت و بی وقت دست بالا نمیارم و ازت نمی خوام که کمکم کنی؟! مگه عزیزانت رو واسطه نمی کنم که به حرمت آبروی اونها هم که شده کمکم کنی و راه پیش پام بذاری؟! من واقعا نمی دونم باید چیکار کنم.... واقعا حال خوشی ندارم... مدتهاست دیگه خودم مهم نیستم... بهتم گفتم فقط یه چیز تو این دنیا ازت می خوام... فقط یه چیز... تو رو به بزرگیت قسم این یکی رو ازم دریغ نکن... بعدش دیگه هیچی... هیچیِ هیچی...