الان آذر داشت ازم می پرسید که چه خبر از اص.فهان؟ گفتم هیچی و خداروشکر که هیچی. گفت یعنی هیچی هیچی؟ گفتم فقط اس تبریک سال نو. همین.
یه وقتایی یه فکرایی هم به سرم می زنه و اونم این که شاید حال خوشی نداره. شاید اتفاقی افتاده. شاید نمی دونم... اما احتمالا این همه سردی و بی خیالی منو که دیده خودشو کنار کشیده. اینم خوبه. مهم نتیجه شه. مهم اینه که من با این مدت فاصله گرفتن تونستم به خودم مسلط شم و اونم تا حدی عقب نشینی کرده.
تماس آخرمون یادمه که قرار بود خبر از اون باشه و یه فایل جدید برام بفرسته که خبری نشد و منم وقتی دیدم خبری نداد ایمیلها رو بدون اون فایل جدید فرستادم که تو اصل قضیه هم تاثیری نداشت.
تو سال جدید خودمو مثل همیشه به تو می سپارم و امیدوارم هر چی به خیر و صلاحمه پیش بیاد.
امیدوارم سال خوبی برای همه باشه. امیدوارم هیچکس اسیر ابهام و سرگردونی نشه...