ش | ی | د | س | چ | پ | ج |
1 | 2 | |||||
3 | 4 | 5 | 6 | 7 | 8 | 9 |
10 | 11 | 12 | 13 | 14 | 15 | 16 |
17 | 18 | 19 | 20 | 21 | 22 | 23 |
24 | 25 | 26 | 27 | 28 | 29 | 30 |
خانم سین بی نوا دلش می خواد مثل ولادت امام رضا که کاملا بی منظور یه اسمس تبریک فرستاد و دو تا جواب گرفت یه اسمس تبریک برای این عید بزرگ بفرسته. اما... بازم پا رو دلش می ذاره...
خانم سین بی نوا باز داره خوابهای چرت و پرت می بینه. دیشب خواب دید حامد داشت یه ساز کوک می کرد و بعد در جواب یه سوال خیلی بی ربط ادامه داد که داداشش به خواست خودش داره همین شنبه از زنش جدا میشه... خانم سین الان که بیداره می گه به جهنم! بمیره هم برام مهم نیست...