سال نو هم رسید و روزای اولش داره می گذره. از دید و بازدیدهای عید اصلا خوشم نمیاد ولی چاره ای نیست. بعضی جاها واقعا رفتنش واجبه.
برای تبریک عید به حامد اس ندادم و اصلا هم برام مهم نیست. ولی بعد از کلی کلنجار رفتن به آقای میم اس دادم و اونم جواب داد. خداروشکر که در همین حد بود واقعا الان که فکر می کنم نباید خیلی چیزا رو با حرمت استادیش قاطی کنم.
امشب رفتیم خونه عمه جون. پسرش نبود و اینو به فال نیک گرفتم. کلا مدتیه هر اتفاقی بیفته و نیفته می گم حتما خیریتی توشه.