امروز صبح هم وقت دکتر داشتم هم مشاوره. خداروشکر اوضاع بهتره و دکترم هر سری داره قرصهامو کمتر می کنه.
شری جون حرفای جالبی می زد. باز تاکید کرد که رفتارهای آقای میم اصلا عادی نیست. اما بهم گفت بشین و برای خودت یه الگوریتم بساز و همه چیزو پیش بینی کن. گفت این جلسه چون جلسه آخره هر اتفاقی ممکنه بیفته و تو همه چیزو پیش بینی کن. گفت حتی امکان تماس بدنی هم وجود داره! برای اینکه ببینه چه جور آدمی هستی.
راست میگه. اونچیزی که من از این رابطه می خوام یه چیز دائمیه. چیزی که طبق یه الگوریتم و در نظر گرفتن احتمالات درصد خیلی کمی داره.
دیشب حالم خوب نبود. یه کم هم اشک ریختم. دلم باز به حال خودم سوخت. اما می دونم خدا خودش مثل همیشه هوامو داره. دلم برای تنهاییم سوخت. مخصوصا از وقتی دیروز صدای اون زن رو شنیدم که محتمل ترین حدس اینه که زنش باشه کمتر به این قضیه امید دارم.
برام عجیب بود که خودش بلافاصله زنگ زد اما دیگه نمیخوام به این چیزا دل خوش کنم.
دیشب مثل احمقها با وجودی که به حرفای نگین واقعا اعتقادی ندارم باز بهش زنگ زدم. جالبه هر بار یه چیزی می گه! اما یه وقتایی که دلم خیلی می گیره بهش زنگ می زنم تا فقط با یکی حرف زده باشم. وگرنه می دونم که به حرفاش اصلا نباید دل ببندم. نه به خوبش و نه به بدش.