نمی دونم چی در راهه. فقط اینو می دونم که به قول خودش به شرط حیات! فردا عازمم.
یه جور دلشوره دارم که جدیده. شایدم به خاطر قاطی شدن چند جور دلشوره ست! هم دلشوره و استرس امتحان هم دلشوره ی رودررویی باهاش بعد از چند ماه اونم با این همه اتفاق!
البته من می گم اینهمه اتفاق شاید واقعا هیچی نباشه و من اشتباه کردم.
اَه! لعنت به تو نامرد بی وجدان که اینقدر منو نسبت به دنیا و آدماش بی اعتماد کردی...
خدایا همه چیزو به خودت می سپارم. در وهله ی اول ازت میخوام همه چیز به خیر بگذره و اون محیط خلوت با حضور تو پاک پاک بمونه. دوم هم امتحانم که واقعا خیلی براش زحمت کشیدم. بعد هم دیگه نمی دونم چی بگم چون از خودت می خوام اون چیزی که به صلاحه برام پیش بیاری و اصلا به دل من نگاه نکنی.