مهم نیست که این عوضی دهاتی باز جیم زده و امروز نیومده سرکار. خدایا خودت شاهدی چقدر حرص می خورم و دم نمی زنم. خسته م یه مقدار... روحم خسته ست...
وای دیشب چه خواب چرتی دیدم! تازه به نظرم تو خواب خیلی هم صبور شده بودم که همچین چیزایی می دیدم و دم نمی زدم و راحت قبولشون می کردم. دیدن یه مرد با همچین شرایط و مشکلات روحی خیلی تحمل می خواست.
پریروز و دیروز دو تا فال حافظ گرفتم که خیلی خوب بودن. گفتم به نیت این روزای عزیز.
خدا میدونه چقدر دلم می خواد زنگ بزنی و حرف بزنی و از مِن مِن کردنت تو دلم بخندم. اما واقعا ترجیح می دم همچین اتفاقی نیفته. من نمیتونم با وجدان ناآروم خوش باشم...