ش | ی | د | س | چ | پ | ج |
1 | 2 | |||||
3 | 4 | 5 | 6 | 7 | 8 | 9 |
10 | 11 | 12 | 13 | 14 | 15 | 16 |
17 | 18 | 19 | 20 | 21 | 22 | 23 |
24 | 25 | 26 | 27 | 28 | 29 | 30 |
دو تا مکالمه آخرو دیگه ضبط نکردم. راستش یه کم از حرفا و کارات ترسیدم. می دونم آدم خنگ و گیجی نیستی اما کارات خیلی خنگولانه و گیجانه ست...
کاش شرایط الانت این نبود... وگرنه مطمئن بودم تا حالا اتفاقی افتاده بود...
در ضمن اون تماسهای قبلیتم دیگه خیلی وقته گوش نکردم. باز خداروشکر که من وجدانمو دم به دقیقه حاضر می بینم. همچینی که مدام روبرومه و هی بهم تذکر میده. هعیییییی...
چقدر سخته دلتنگ کسی باشی که نمی دونی احساسش چیه...
یعنی حس می کنی احساسش چیه اما نمی دونی تصمیمش چیه...
چقدر دلتنگ هوای گرم تابستونم و اون کلاس بزرگ قدیمی و کولر آبیش...
دلتنگ کاشی های خیس و قدمهای منتظر...