ش | ی | د | س | چ | پ | ج |
1 | 2 | |||||
3 | 4 | 5 | 6 | 7 | 8 | 9 |
10 | 11 | 12 | 13 | 14 | 15 | 16 |
17 | 18 | 19 | 20 | 21 | 22 | 23 |
24 | 25 | 26 | 27 | 28 | 29 | 30 |
از اسمهای دخترونه یکی از محبوبه خیلی بدم میاد یکی حمیده... یعنی حالم به هم می خوره! با هر کی با این دو تا اسم برخورد داشتم آدم مزخرفی بوده...
همچنان هیچ کاری نمی کنیم. همچنان صبحها به زور از تخت جدا می شویم می رویم پی کارمان به امید بازگشت و دوباره پیوستن به تخت! و همچنان عصرها روی مبل تکیه می دهیم تا شب بشود و باز برویم لالا...
آه... آن همه اشتیاق که مرا فقط برای سه ساعت کلاس وادار به طی یک مسیر رفت و برگشت دوازده ساعته می کرد چه شد؟!
حتی دلم برای آن همه خستگی هم تنگ شده.
نمی دانم می دانی یا نه. اما آرزو می کنم همانطور که رفتار می کنم به نظر بیایم. تا هم تو زندگیت را بکنی هم من. حتما بعد از مدتی همه چیز عادی می شود... همه چیز تمام می شود... امیدوارم...
هرجوری همه چیزو می چینم کنار هم نمیشه به زور تو کله م فرو کنم که عادیه. خوب وقتی عادی نیست عادی نیست دیگه!
موندم به بازیهای روزگار بخندم یا گریه کنم. اصلا تو کجای زندگی منی؟ من کجای زندگی تو؟... نمی خوام سایه باشم. نمی خوام تو ابهام باشم. نمی خوام یه خوب عادی باشم... می فهمی؟
اون شب وقتی زنگ زدی و گفتی ایمیل من چیه؟ مونده بودم تو دیوونه ای یا من؟! اما بعد از اینکه برات اس ام اسش کردم و باز زنگ زدی و عذرخواهی که نرسیده مطمئن شدم تو دیوونه ای...