در ابهام

دیگه ابهام مهم نیست. هر چی خدا بخواد همون میشه. من راضیم.

در ابهام

دیگه ابهام مهم نیست. هر چی خدا بخواد همون میشه. من راضیم.

711

یه جاده ی کویری...
یه بابای جوون و پرشور و مهربون...
یه مامان صبور و آروم و عاشق...
یه پسر بچه ی شیطون و مغرور...
یه دختر کوچولو با سری که تو جاده گیج میره و عشق سفر...
شیشه ی پایین ماشین و هوای گرم جاده...
و نجوای " بتی دارم که گرد گل ز سنبل سایبان دارد..."

چقدر زود میگذره...
چی انتظارمون رو می کشید و خواب بودیم...
نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد