در ابهام

دیگه ابهام مهم نیست. هر چی خدا بخواد همون میشه. من راضیم.

در ابهام

دیگه ابهام مهم نیست. هر چی خدا بخواد همون میشه. من راضیم.

608

این روزا رو می گذرونم...

فردا میرم که به قولی که به خودم دادم عمل کنم...

هدیه برای خودم بخرم به پاس این همه مدت صبوری و خویشتنداری و بگذرم ازش...

رهاش کنم...

این شبها مکرر در ارتباطم باهاش... ولی نه از پای غذا بلندم کردی و شب بخیر زیبا و تو می تونیِ دیشب و نه فقط توضیح درس امشب تصمیممو عوض نمی کنه...

به خودم قول دادم... از اون قولا که به همه میدم و پاش وایمیسم... مرد و مردونه...

میگذره این روزا... و من عشق نمی خوام دیگه تا زنده م... عشق بدترین چیزه تو دنیا...

این روزا یه رویا تو سرم دارم...

که دست بکشم از کارم و از همه چی و بی نام و نشون برم تو این بیمارستانها که مریض ک.ر... دارن... و هرکاری می تونم بکنم و بمونم همونجا...

شاید به یه دردی بخورم...

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد