ش | ی | د | س | چ | پ | ج |
1 | 2 | |||||
3 | 4 | 5 | 6 | 7 | 8 | 9 |
10 | 11 | 12 | 13 | 14 | 15 | 16 |
17 | 18 | 19 | 20 | 21 | 22 | 23 |
24 | 25 | 26 | 27 | 28 | 29 | 30 |
این روزا رو می گذرونم...
فردا میرم که به قولی که به خودم دادم عمل کنم...
هدیه برای خودم بخرم به پاس این همه مدت صبوری و خویشتنداری و بگذرم ازش...
رهاش کنم...
این شبها مکرر در ارتباطم باهاش... ولی نه از پای غذا بلندم کردی و شب بخیر زیبا و تو می تونیِ دیشب و نه فقط توضیح درس امشب تصمیممو عوض نمی کنه...
به خودم قول دادم... از اون قولا که به همه میدم و پاش وایمیسم... مرد و مردونه...
میگذره این روزا... و من عشق نمی خوام دیگه تا زنده م... عشق بدترین چیزه تو دنیا...
این روزا یه رویا تو سرم دارم...
که دست بکشم از کارم و از همه چی و بی نام و نشون برم تو این بیمارستانها که مریض ک.ر... دارن... و هرکاری می تونم بکنم و بمونم همونجا...
شاید به یه دردی بخورم...