در ابهام

دیگه ابهام مهم نیست. هر چی خدا بخواد همون میشه. من راضیم.

در ابهام

دیگه ابهام مهم نیست. هر چی خدا بخواد همون میشه. من راضیم.

606

مرض!

البته شاید باید به خودم بگم... آره بهتره به خودم بگم...


دیشب تو گروه پیام داد که کلاس این هفته به دلیل مشکلات پیش اومده (کرو.نا) برگزار نمیشه و مجازی برگزارش می کنه... هممون فایلای صدامونو براش بفرستیم ایضا تحلیل اون اجرایی رو که گفته بود...

آمّا...

اولش پیامشو اینجوری شروع کرد... 


ش.بِ فر.اق که دان.د که تا س.حر چندست؟

مگر‌کس.ی که به زندانِ عش.ق دربندست

گرفت.م از غمِ دل راهِ بوس.تان گیرم

کدام سرو به بالایِ دو.س.ت مانند است؟

قس.م به جان تو گفتن طری.ق عزت نیست

به خاک پای تو وان هم عظ.یم سوگ.ند است

که با شک.ستن پی.مان و برگرفتن دل

هنوز دیده به دید.ارت آرزو.مند است

ز دست رفته نه تنها منم در این سودا

چه دس.تها که ز دست تو بر خداو.ند است

فراق یار که پیش تو کاه برگی نیست

بیا و بر دل من بین که کوه ال.وند است

ز ضع.ف طاقت آهم نماند و ترسم خ.لق

گمان برند که س.ع.دی ز دوست خرس.ند است


و پین هم کرده یعنی تا گروهو باز می کنم میگم مرض!

خوشحالم که می تونم چیزی بروز ندم... ولی دلتنگم...

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد