در ابهام

دیگه ابهام مهم نیست. هر چی خدا بخواد همون میشه. من راضیم.

در ابهام

دیگه ابهام مهم نیست. هر چی خدا بخواد همون میشه. من راضیم.

576

با اولین نگاهش گفتم این هفته مو ساخت با همین نگاه... و دومین بار انگار قلبم آروم شد... حرفی میزد و بعد بی اینکه من متوجهش باشم دنبال نتیجه ی حرفش تو چهره من بود و یهویی متوجه میشدم...

همه چی خوب بود... خوب بودم... خوب بود... علی رغم جهنم فاجعه بار این روزای دفتر خوب بودم... خوب خوندم... یه تحریرم رو که گفت افرین اصلا فالشی نداشت!.... ولی بعدش دلم گرفت...

چراشو نمی دونم... حتی وقتی دیدم کلاس کیمی خیلی طول کشید پیش خودم گفتم دیدی فکر می کردی فقط با تو اینجوریه! ولی وقتی بیرون اومد گفت که تمام مدت داشته دعواش می کرده.... بازم با این وجود دلم یه جوریه... الان همش حس می کنم هیچی نیست... 

هر وقت به این حس میرسم میگم کاش همیشه بمونه...

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد