ش | ی | د | س | چ | پ | ج |
1 | 2 | |||||
3 | 4 | 5 | 6 | 7 | 8 | 9 |
10 | 11 | 12 | 13 | 14 | 15 | 16 |
17 | 18 | 19 | 20 | 21 | 22 | 23 |
24 | 25 | 26 | 27 | 28 | 29 | 30 |
مریض شده...
خیلی بد مریض شده...
درسم رو نمی فرستاد... خیلی دلخور بودم... پیام دادم که فکر کنم اینترنت ندارید اگه ممکنه بگید درسم چیه تا دانلود کنم... زود جواب داد سلام مخلصم فرستادم... رفتم تل.گر.ام دیدم فرستاده...
فردا شبش دیدم صدام همچنان گرفته و خرابه... بدترسی به جونم افتاد که نکنه همینطور بمونه... علی رغم میلم پیام دادم و جواب داد... بعدش که چندین باره خوندم دو تا نکته توش برام جالب بود... اول اینکه گفته بود درست میشه اروم اروم، حنجره ای که سی سال نخونده که یک شبه درست نمیشه... ولی حنجره من خیلی بیشتر از سی سال نخونده... یعنی نمی دونه سن منو؟ و در اخر گفته بود ما بعضی اوقات علم داریم ولی مکانیکمون ضعیفه... اینشم جالب بود برام...
صبح دیروز اول جواب منو داد بعد تو گروه نوشت که به دلیل کسالت کلاس فردا تعطیله...
سریع اون دختره پیام گذاشت که استاااااد خدا بد نده و چی شده و اینا... من خصوصی پرسیدم چیزی شده؟ جواب گروه رو نداد اما برام نوشت که خیلی حالش بده... از مریضیش و اینکه اینجا تنهاست و با این حال احتمالا کسی بالا سرش نیست ناراحت شدم خیلی اما خوشحال شدم از اینکه جواب منو داد... و بعد که خواستم بیشتر مراقب خودش باشه و ارزوی سلامتی کردم براش مجدد جواب داد و تشکر کرد...
من.صی اصرار داشت بیشتر ادامه بدم و بگم مثلا فلان چیزو بخورید و فلان کارو بکنید اما نتونستم... اما یه حرف دیگه شو گوش کردم و امروز پیام دادم و مجدد حالشو پرسیدم...
هنوز جواب نداده...
چی قصد کردم و چی شد!... خواستم دیگه کاری به کارش نداشته باشم... چقدر زندگی تکرار میشه... خدا کنه این تکرار فقط تو قصه ها باشه نه نتیجه ها...