ش | ی | د | س | چ | پ | ج |
1 | 2 | 3 | ||||
4 | 5 | 6 | 7 | 8 | 9 | 10 |
11 | 12 | 13 | 14 | 15 | 16 | 17 |
18 | 19 | 20 | 21 | 22 | 23 | 24 |
25 | 26 | 27 | 28 | 29 | 30 |
دو هفته گذشت که کلاس نرفتم... خبری هم نیست... نباید هم باشه البته، من بی خود فکر می کردم.
از صبح دارم البوم ش.ور.انگ.یز رو گوش می کنم و هی جانم تازه میشه و کیف می کنم و البته نم اشکی میشینه گوشه چشمم.
چشمم بهتر شده ولی هنوز مونده تا خوب خوب بشه.
پیش اون اقاهه رفتم و یه سری کار گفت انجام بدم که نه کامل اما کم و بیش دارم انجام میدم. خودش گفت بیشتر کارش با خودشه. راستش خیلی چشمم آب نمی خوره اما استخاره کردم و خوب اومد که برم. گفتم بی خیال اینم رو همه چی... ببینم چی میشه... خیلی درد داره برای همچین چیزایی بخوای دست به دامن این و اون بشی. هعی...