در ابهام

دیگه ابهام مهم نیست. هر چی خدا بخواد همون میشه. من راضیم.

در ابهام

دیگه ابهام مهم نیست. هر چی خدا بخواد همون میشه. من راضیم.

480

روزهای یکنواخت و بی ثمر! همیشه از این حالت بدم میومده اما الان به راحتی بهش تن دادم و دیگه تلاشی نمی کنم برای تغییر وضع موجود. یکی دو هفته گذشته از وقتی حال مادر بزرگم بد شد و بعد از اون تصمیم برای هممون سخت گذشت. به نظرم همه چی بی معنیه...

سفرم فعلا عقب افتاد و تصمیم گرفتم آذر ماه برم که خنک تر باشه و صفر هم تموم شده باشه.

این شبها دارم سریال ع.ق.ی.ق رو می بینم و با دیدن حال اون خانوم که آبجی صداش می کنن و عاشقه همش با خودم میگم "خدا باید اون دنیا یه جور دیگه با زنهایی که عاشقن و صبوری می کنن حساب کتاب کنه..." زن بودن خیلی سخته... خیلی درد داره...

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد