در ابهام

دیگه ابهام مهم نیست. هر چی خدا بخواد همون میشه. من راضیم.

در ابهام

دیگه ابهام مهم نیست. هر چی خدا بخواد همون میشه. من راضیم.

479

چهارصد و هفتاد و نه تا پست برای کسانی که هیچ شناختی از من ندارن! در نوع خودش جالبه...

بی نهایت خسته م از همه چی... کارهایی که تا چند سال پیش به راحتی انجامشون می دادم برام غول شدن و خسته م می کنن. س اصلا آدم قابل اطمینانی نیست و اونی نبود که فکر می کردم می تونم با خیال راحت کار رو بهش بسپارم. به همین خاطر و برای پیدا کردنش مجبور شدم چند باری با ح در تماس باشم. تا دیروز همش پیام بود اما دیروز بهش زنگ زدم که جواب نداد و بعد خودش زنگ زد. باز ازش خواستم که خودش بیاد و باز بهانه اورد. خوب دیگه بهم ثابت شده که نمی خواد بیاد و بهانه هاش الکی هستن... چی میشه یکی که عاشقت بوده و برای به دست اوردنت زودتر از موعد و به خاطر ترس از دست دادنت خیلی خیلی زود و بی موقع ازت خواستگاری می کنه اینجوری میشه!... دفعه اول فکر کردم تا بهش بگم با کله میاد اما انگار برای اون همه چی تموم شده... یادم نیست فکر کنم نوشتم که هفته پیش تو مسیر پیاده روی تا خونه دیدمش... حتی نمی خوام فکر کنم که حسی براش مونده... چون همش دردسره... 

یه سر زدم سایت اموزشگاه. جدید شده و دیگه هم اسمی از من توش نیست... به همین راحتی ادما و اسمها پاک میشن... به همین راحتی...دلم خیلی گرفت...

پیش اح.س.ان دو تا آهنگ تن.بور یاد گرفتم اما حوصله همونم ندارم. یه شب میزنم یه هفته نمی زنم... اما همیشه همیشه دلم برای س.ن.تور تنگ میشه... همیشه... هیچی نمی  تونه تو دل من جای اونو بگیره... 

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد