در ابهام

دیگه ابهام مهم نیست. هر چی خدا بخواد همون میشه. من راضیم.

در ابهام

دیگه ابهام مهم نیست. هر چی خدا بخواد همون میشه. من راضیم.

445

لعنت به ذات هر چی آدم ده.اتیه.
پنجشنبه خیلی دفتر خلوت بود. نزدیکای ظهر رفتم فروشگاه خرید کردم و چون دستم سنگین بود گفتم ظهر با تاکسی می رم خونه. چون با تاکسی رفتم و پنجشنبه هم بود خیلی زود رسیدم.
گوشیمو زدم به شارژ و وای فای رو روشن کردم. دیدم کلی چیز میز اومد رو گوشیم و مسج هم داشتم ولی اول نماز خوندم و ناهار خوردم بعد اومدم سراغشون. در کمال تعجب دیدم به به! سر و کله ی ها.دی خان بالاخره بعد از بیست روز پیدا شده! مسج داده بود که من الان اینجام و آدرس بدید بیام یا اگر محل کارتون نیستید میذارم آموزشگاه ,وقتی اومدید بگیریدش.
برای اینکه بهش یادآوری کنم که چیزای دیگه مهم نیست و فقط پولو بده براش مسج دادم که ممنونم قابلی نداره. راستش من تا ساعت دو دفتر هستم و الانم مدتیه هنرجو ندارم آموزشگاه نمیام. بلافاصله زد: خوب به هر حال پول بل.یط هست و یه مض.رابم هست با نمدهای جدید. ای بابا چقدر شما طعارفی هستید( دقیقا با ط نوشته بود!) حداقل یه شماره کارت بدید تا پول رو واریز کنم. منم سریع شماره کارتمو فرستادم و تاکید کردم که چقدر بریزه چون رو بل.یطش مبلغ بیشتری خورده بود.
خوب همین دیگه! نکنه منتظر ادامه ش هستید؟! ادامه نداره. الان شنبه ساعت ده صبحه. نه دیگه مسج داده و نه پولو ریخته.

تا دیروز آدم حسابش نمی کردم. حالابرام شاخ شده...

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد