چقدر عجیب که این همه وقته اینجا هیچی ننوشتم!
ماه رمضون علی رغم ترس قبلش به راحتی داره می گذره. حالم خوبه خداروشکر.
از وقتی ت.ی.د.ی میرم حالم خیلی بهتره. امیدوارم این قضیه تموم شه و خیالم راحت شه از بابتش. چند ساله درگیرم. امیدوارم راحت شم. امیدوارم رو همه چی اثر بذاره.
یهو صبح خیلی بی مقدمه دلم برای م تنگ شد. خیلی از اون روزا فاصله گرفتم و کم کم برام میشه یه خیال زودگذر. چه روزایی بود... اما بهتر که تموم شد...
در مورد این مسائل خیلی خونسرد شدم. راستش اهمیتشو برام از دست داده و امیدوارم همین طور بمونه. زندگی اینجوری هیچ ایرادی نداره. خیلی هم خوبه.
همچنان نمی زنم. وقتی با صلا. در میون گذاشتم و حالمو گفتم گفت شاید بهتر باشه مدتی بگذره و فاصله بیفته تا مشتاق شی. شاید راست بگه. شایدم به کل از سرم افتاد!