خواب عجیبی که دیدم انگار فقط در حد یه خواب نبود...
وقتی اح. گفت که بریم برای دیدن تآترشون اصلا تمایلی نداشتم. اصلا دلم نمی خواست. به اجبار رفتم. اما موضوعش چیزی بود که حس می کنم خودم چند سالی درگیرش بودم. چیزی که بعدها بهش ایمان آوردم. و اینبار چقدر نزدیک بود به خوابی که دیدم. اما اصلا نترسیدم. نه قبلش و نه بعدش. فقط میدونم که دنیای خیلی عجیبی داریم. خیلی عجیب تر و ناشناخته تر از اونچیزی که تصور می کنیم.
امروز همش داشتم در مورد ز.ار سرچ می کردم و مطلب میخوندم. خیلی خیلی جالب بود. کاش این چیزا برای همه در دسترس بود.