در ابهام

دیگه ابهام مهم نیست. هر چی خدا بخواد همون میشه. من راضیم.

در ابهام

دیگه ابهام مهم نیست. هر چی خدا بخواد همون میشه. من راضیم.

356


شاید این آخرین پست امسال باشه. امسال نسبت به سالهای گذشته تا حدی آرومتر بود اما نمیتونم در کل بگم که سال خوبی بود. ناشکری نمی کنم خدا خودش می دونه منظورم چیه...
یه چیزایی خیلی بدتر شد. چیزایی که هیچ وقت مشکل نبودن و اتفاقا از نقاط قوت زندگیم بودن از بین رفتن. یه جوری هم از بین رفتن که نمیشه درستش کرد. یعنی حتی حرف زدن در موردش هم بدترش می کنه. حیف که بعضی از دوست داشتنها رو نمیشه ابراز کرد و یه چیزایی توش خدشه وارد می کنه و قابل جبران هم نیست.
اما دیگه اینقدر چیزایی که باید براشون افسوس بخورم زیاده که حوصله شو ندارم. یعنی اگه بخوام این کارو بکنم وقت کم میارم.
چند شب پیش به اندازه این چندسالی که گریه نکردم اشک ریختم. جوری که یه روز کامل صورتم و زیر چشمهام ورم داشت. اما خیلی چیزا بهم ثابت شد و از یکی دیگه از دلبستگیهای زندگیمم بُریدم.
امروز آخرین روز کاری سال 93 هست. اینقدر این چندروز کار داشتم که واقعا تحلیل رفتم. خیلی خسته شدم. کلا خسته م. جدیدا چیزی هم نمی خوام و نسبت به خیلی چیزا بی تفاوت شدم. خدایا مثل همیشه توکل به خودت...


کسی که اینجا نمیاد. اما سال نو مبارک

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد