دیشب با بچه ها کلی به فاطمه و وبلاگش خندیدیم. دختره به حدی تابلو قصه ی دروغ به خورد مردم میده که آدم واقعا نمی تونه نخنده! خوب اینو ما می دونیم که از قبل می شناسیمش. اما فکر می کنم دیگه تا حدی حرفاش مسخره به نظر بیاد. ولی نمی دونم چرا کسی بهش شک نمی کنه و مشتاقانه دروغاشو می خونن!
جدیدا در مورد خودم به این نتیجه رسیدم که خیلی زود نظرم در مورد بعضی چیزا عوض میشه. مخصوصا مورادی که هیچ دید روشنی ازشون ندارم. فقط کافیه یکی بد بگه میریزم به هم یا خوب بگه میرم به عرش! به خدا دیوونه شدم.
راستی دیشب چه خوابهای بی خودی می دیدم!