در ابهام

دیگه ابهام مهم نیست. هر چی خدا بخواد همون میشه. من راضیم.

در ابهام

دیگه ابهام مهم نیست. هر چی خدا بخواد همون میشه. من راضیم.

283

شری می گفت خیلی از مشکلات من به خاطر اینه که دیگران کنار من احساس آرامش می کنن. می گفت کسی نمی دونه  درون تو سرشار از غلیان احساساته و فقط ظاهر آرومت رو میبینن و در کنارت آرامش میگیرن.

حرفشو قبول دارم. من هیچی نشون نمی دم و بقیه حق دارن. مثل همین مورد. مثل اونشب. الان که فکر می کنم میبینم حق داشت. واقعا حق داشت چیزی نگه. اون از قبلشم گفته بود که می خواد حرف بزنه. اما من هیچی نپرسیدم. تازه بعدشم گفتم حالم خوب نیست. خوب هر کی دیگه هم جای اون بود خفه میشد و حرف نمی زد. نمی گم چیزی که میخواسته بگه حتما چیز مهمی بوده اما به هر حال به قول شری باید می ذاشتم حرف بزنه.

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد