* بعضی وقتا صبح و صدای پیانو یادم میاد... چقدر قدم می زدم... آفتاب آروم آروم گرماش بیشتر میشد... یه لیوان آب یخ...
* وقتی قیافه دختره رو برای بار اول دیدم فهمیدم اشکال از جای دیگه ست... چیزی نبود که کسی به خاطرش دیوانه شه... اخلاقش هم که... من برخوردی نداشتم ولی از چندجا شنیدم... بعد از شش سال آخرشم نفهمیدم چی شد...
* رژ لبم رو گم کردم... یادمه هر دوتاشو انداختم تو کیفم چون صدای جرینگ برخوردشون رو شنیدم... ولی شب دیدم یکیش تو کیفم نیست... اصلا دلم نمی خواد فکر کنم که ممکنه کجا افتاده باشه...