یاد قدیمها افتادم. قدیمها منظورم همین چند سال پیش است... نهایتا چهار یا پنج سال پیش...
آدمهایی آمدند توی زندگیم که الان می دانم فقط به خاطر جا خالی بود که خودم داده بودم. آدمهای اینجوری زیادند... کسانی که تا می بینند حالت بد است به بهانه خوب کردنش می آیند جلو و صدالبته بدترش می کنند. از این دسته باید جدا کرد آنهایی را که واقعا نیت کمک دارند و موفق نمی شوند... بعضی ها فقط می خواهند عقده هایشان را خالی کنند... نمیدانم شاید موقعیتهای مشابهی داشتند و چون نجات نیافتند میخواهند بقیه را هم بکشند پایین... حداقل در همین وبلاگستان دو تایشان را دقیق یادم هست...
از حال و روز یکیشان هنوز خبر دارم. چون علی رغم اینکه من وبلاگم را عوض کردم و آدرس جدیدم را ندارد، آدرس سابقش را هنوز دارم... دیوانه ای شده است برای خودش تمام عیار!!!
واقعا دلم می سوزد... و صدالبته خدا را شکر می کنم که الان بعد از آن همه بحران سرم بلند است و حالم خوب است...