دیشب خواب دیدم با آذر داریم میریم خرید کفش. حتی یهو خیابون تاریک شد و انگار برق قطع شد اما ما همچنان ادامه می دادیم و مصمم بودیم کفش بخریم.
یادمه اولین دفعه هایی که خواب کفش می دیدم چقدر جدی می گرفتمشون. اما بسکه اینجور خوابها رو دیدم دیگه برام بی اهمیت شدن. دنبال تعبیرشون هم نیستم. با یه لبخند ساده ازشون می گذرم...