کارم خیلی زیاده و الان داغونم اما ترجیح میدم این همکار احمقم نباشه و خودم تنهایی کار کنم که نه ریختشو ببینم نه استرس دادناشو تحمل کنم.
واقعا نمی دونم قراره چی بشه! مامان صبح زنگ زدن که جواب خواستگارا رو چی بدم؟
اصلا حالم خوب نیست. نمی دونم پابند کیم؟ اما مطمئنم حماقته پابند کسی باشه که پا در هواست!
واقعا چه شلم در شوربایی شده!
نمی دونم منتظر کیم که اینقدر سرد شدم...