در ابهام

دیگه ابهام مهم نیست. هر چی خدا بخواد همون میشه. من راضیم.

در ابهام

دیگه ابهام مهم نیست. هر چی خدا بخواد همون میشه. من راضیم.

125

هیچ وقت اینقدر از آدما بدم نیومده بود... همش دنبال اینم که یه جوری پشیمونی ح و داداششو ببینم. وقتی به گذشته فکر می کنم یه چیزایی خیلی اذیتم می کنه... الان که مدتها گذشته فکر می کنم حتی حامد هم از همه چی خبر داشت. همه چی یه توطئه بود. نمی تونم فکر کنم عادی بوده. چرا این همه باهام بازی کردن. اونم من که جز خوبی در حقشون کاری نکردم. اونقدر بد شدم که دلم می خواد به خاک سیاه نشستنشو ببینم و می دونم اگه حق با من نباشه همچین اتفاقی نمیفته.

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد