در ابهام

دیگه ابهام مهم نیست. هر چی خدا بخواد همون میشه. من راضیم.

در ابهام

دیگه ابهام مهم نیست. هر چی خدا بخواد همون میشه. من راضیم.

75

خانم سین هی می نشیند برای خودش یک چیزهایی را تحلیل می کند که بعدش خودش همه اش را به هم میریزد. مثلا امروز ویرش گرفته و هی علائم عاشق شدن مردها را می خواند! بعد می بیند همه اش را آقای میم دارد. اما آقای میم یک چیز دیگر هم دارد که همه ی بافته هایش را پنبه می کند... آقای میم تنها نیست...

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد