خانم سین هی می نشیند برای خودش یک چیزهایی را تحلیل می کند که بعدش خودش همه اش را به هم میریزد. مثلا امروز ویرش گرفته و هی علائم عاشق شدن مردها را می خواند! بعد می بیند همه اش را آقای میم دارد. اما آقای میم یک چیز دیگر هم دارد که همه ی بافته هایش را پنبه می کند... آقای میم تنها نیست...