از این لبخندهای مصنوعی پوچ بیزارم. دیشب و دیروز اصلا حضور روشنی تو ف.ب نداشتم. می خوام ببینم برای دوستام مهم هست یا نه؟ نمی دونم چرا همیشه من خودمو کنار می کشم؟ چرا همیشه هیچ حرف نگفته ای باقی نمی ذارم و اینجوری دستمو برای همه رو می کنم که دیگه تکراری بشم براشون؟ خسته شدم. یکی دوشبه خودمو با شورانگیز سرگرم می کنم. وقتی میشینم و سعی می کنم با آرامش بزنم و آرامش رو تو تک تک اجزای دستم حس کنم دنیا یادم میره. دلم می خواد تموم نشه اما متاسفانه بعد از این مدت استراحت طولانی نباید زیاد به دستم فشار بیارم.
استاد بدجور تنهام گذاشتی... اگه حدسم درست باشه اومدی درمون کنی و خودت مریض شدی... چه روزگاریه...