ش | ی | د | س | چ | پ | ج |
1 | 2 | 3 | ||||
4 | 5 | 6 | 7 | 8 | 9 | 10 |
11 | 12 | 13 | 14 | 15 | 16 | 17 |
18 | 19 | 20 | 21 | 22 | 23 | 24 |
25 | 26 | 27 | 28 | 29 | 30 |
دلم خیلی تنگ شده برای سفرهام... برای ترمینال با اون همه دود... برای اون نیمکت چوبی که پایه ش لق بود... برای لیوان نسکافه ی صبحگاهی... برای اون کیکهای خوشمزه... برای اون کوله پشتی کوچولو و قدمهای سبک... برای خیابونهای غریب و قریب... برای درختهای حاشیه خیابون... برای اون لهجه ای که همیشه برام غیرقابل تحمل بود و بعدش... آه... دلم تنگ شده...
برای اون ساختمون قدیمی و پنجره هاش... برای کلاغای بازیگوش و شیطون... برای اون قنادی و پدر و پسر صاحبش... برای شیرینیهای خوشمزه شون... برای همه چی... کم کم داره میشه سه ماه! تو که طبیبم بودی... آخه چرا؟