در ابهام

دیگه ابهام مهم نیست. هر چی خدا بخواد همون میشه. من راضیم.

در ابهام

دیگه ابهام مهم نیست. هر چی خدا بخواد همون میشه. من راضیم.

729

هیچی خوب نیست. فقط سعی می کنم کمتر به روی خودم بیارم. اونقدر فاجعه عمیقه که اگر بخوام مدام بهش فکر کنم نابود میشم و دیگه چیزی ازم باقی نمی مونه که بخوام کمکی بکنم.

باید هر جوری هست خودمو حفظ کنم. خیلی سخته. اما واقعا هیچ چاره ای ندارم. 

روزگار بی نهایت تیره و تار شده... سیاهِ سیاه... واقعا چشمام دیگه چیزی رو نمی بینه... مثل راه رفتن تو ظلمات... به هیچی اطمینان ندارم... فقط میرم چون نمیشه ایستاد...

کاش کاری از دستم بر بیاد... 

تنها چیزایی رو که روشن میبینم مربوط به گذشته ست... واضحِ واضح میبینمشون... حتی چیزایی روکه فقط شنیدم هم میبینم... گذشته ها رنگ داشت... نور داشت... اصلا وجود داشت... الان هیچی وجود نداره... هیچی رو نمیشه باور کرد...

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد